[ad_1]

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مرآت، شهید ولی‌الله پورعباسی سی‌ام فروردین ۱۳۴۳ در روستای تاش‌علیا از توابع شهرستان شاهرود دیده به جهان گشود. پدرش اسماعیل و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهارم آبان ۱۳۶۴ در اشنویه توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

 

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید:

مادرم! بـا فاطمـه زهـرا (س) همنشین خواهی شد

شهادت ارثی است که از اولیا به ما رسیده است. [۱]

پدران و مادران! اباعبـدالله الحـسین (ع) در انتظار نشسته که ما برویم قبر شش‌گوشه او را در بغل بگیریم و اسیران اسلام چـشم بـه راه هستند تا رزمندگان آن‌ها را از زندان‌های بعثی آزاد کنند، ولی چه خوب است همیشه بـه یـاد خدا باشیم تا کربلا را آزاد کنیم.

هیچ‌گاه از یاد خدا غافل نباشید. امام را تنها نگذاریـد و از اسـلام و روحانیـت حمایـت کنید، از اسلام دفاع کنید و از خداوند بخواهید که ظهور امام زمان (عج) را سریعتر گرداند و تـا انقلاب مهدی نایب برحقش را نگه دارد.

مادرم و خواهرانم و برادرانم! من در پیش شما یک امانت بودم و اکنون می‌خواهم بروم پیش خداوند و اما مادرم! تـو برای من خیلی زحمت کشیدی و از تو حلالیت می‌طلبم. مادر جـان! مبـادا بعـد از شـنیدن خبر شهادت من اشک بریزی و به برادرانم و خواهرانم هم بگـو اشـک نریزنـد، زیـرا امـام بزرگوارمان در سوگ فرزندش گریه نکـرد. اگـر گریـه کنیـد، ایـن کـوردلان اشـتباه حـالی می‌شوند و من افتخار می‌کنم که تو مـادر یـک شـهیدی و در آخـر بـا فاطمـه زهـرا (س) همنشین خواهی شد.

خواهرم! تو نیز زینب زمان باش

برادرانم! من برای شما برادر خوبی نبودم و از شما حلالیت می‌طلبم و بر شـما وصـیت می‌کنم که راه خدا بهترین راه‌هاست و در این راه بکوشید و امام را تنها نگذارید و سـلامتی او را از خداوند بخواهید. خواهر جان! تو نیز زینب زمان باش و با حفظ حجاب اسلامی خود مشت محکمی بر دهان شرق و غرب بزن و از شما نیز حلالیـت مـی‌طلـبم و امیدوارم که در سوگ من گریه نکنید و خندان باشید.

مشتانم را گره کنید تا کافران بدانند که جسم بی‌جانم نیز بر سر آن‌ها خواهد کوبید

موقع تشییع چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که من کورکورانه به این راه نرفته‌ام، دستانم را بیرون از تابوت بگذارید تا منافقین و دنیاپرستان بدانند که هیچ‌چیز با خـود به آن دنیا نمی‌برم، مشتانم را گره کنید تا کافران بدانند که جسم بی‌جانم نیز بر سر آن‌ها خواهد کوبید و در آخر من را پیش پدرم دفن کنید.

مادرم! فدای تو، مادر فدای قلب تو که از من رمیده‌ای. آیا مگر سخن بد شنیده‌ایـد، تو بوستان سبز وجود منی و من آن غنچه توام که تو پرورده‌ای.

 

انتهای متن/

[ad_2]

منبع

Shares: