[ad_1]
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی مرآت؛ روز مبعث آغاز رسالت حضرت ختمیمرتبت (ص)، نشاطی روحافزا بر عالم هستی دمیده شد. در آن روز با بعثت رسول گرامی (ص) زیباترین و کاملترین نقشجهان بشریت به ظهور رسید و بهترین فضیلتها و خصلتهای پسندیده اخلاقی به آدمیان غرق در جهالت و هواپرستی، عطا گردید.
حضرت محمد (ص) در تبیین اهمیت اخلاق خوب فرمود: «بُعِثْتُ بِمَکارِمِ الاْخْلاقِ وَمَحاسِنِها» به پرورش اخلاق کریمانه و نیکو مبعوث شدهام.
بیتردید، تمام صفات کمالی و فضائل اخلاقی در وجود مقدس آن حضرت بیکموکاست جمع شده بود؛ چرا که آن بزرگوار دستپرورده پروردگار و گل سرسبد جهان هستی و کاملترین انسان روی زمین است.
– حدود یکچهارم از آیات قرآن (۱۵۰۰ آیه) به موضوع اخلاق و تبیین ارزشهای اسلامی است.
-امام صادق (ع): «اِنَّ اللّهَ تَعالی خَصَّ رَسُولَهُ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ فَامْتَحِنُوا اَنْفُسَکُمْ فَاِنْ کانَتْ فیکُمْ فَاحْمِدُوا اللّه َ عَزَّوَجَلَّ وَارْغَبُوا اِلَیْهِ فی الزِّیادَهِ فیها» خداوند متعال رسول خویش را به اخلاق نیکو مخصوص گردانید. پس شما خود را امتحان کنید، اگر اخلاق نیک آن حضرت را در خود یافتید، حمد خدای عزیز و جلیل را به جا آورید و از خدا بخواهید تا آن را در شما بیافزاید.»
آنگاه امام صادق (ع) در ادامه، ده خصلت والا از ویژگیهای اخلاقی پیامبر (ص) را بهاینترتیب برشمرد: یقین، قناعت، بردباری، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردی.
– مهمترین نکته آموختنی از سیره نبی مکرّم (ص) این است که آن وجود باعظمت بااینحال، همواره دعا میکرد که: «اَللّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقی» خدایا! اخلاقم را زیبا گردان!
«اللَّهُمَّ جَنِّبْنی مُنْکَراتِ الاَْخْلاقِ» پروردگارا! مرا از اخلاق زشت دور بگردان!»
-امام ششم (ع): «اِنّی لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ اَنْ یَمُوتَ وَقَدْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ خَلَّهٌ مِنْ خِلالِ رَسُولِ اللّه ِ لَمْ یَأْتِها»من دوست ندارم که مسلمانی بمیرد، مگر اینکه تمام آداب و سنن رسول خدا(ص) را ولو یکبار انجام دهد.
-امام حسن مجتبی (ع) به نقل از دایی خود، هند بن ابی هاله، خلقوخوی جدش را توصیف کرده است؛ آن حضرت در فرازی از سخنان خود میگوید:
«پیامبر دائماً در اندیشه و تفکر به سر میبرد. لحظهای راحتی نداشت و اکثر اوقات ساکت مینشست و جز در مواقع ضروری حرف نمیزد. کلامش کوتاه و جامع و وافی به تمام مقصود بود. خُلقش نرم بود و به کسی ذرّهای جفا نمیکرد. کسی را حقیر نمیشمرد. نعمت ـ هرچند ناچیز ـ در نظرش بزرگ مینمود و هیچ نعمتی را مذمّت نمیکرد. نهتنها طعامها را مذمت نمیکرد، بلکه تعریف هم مینمود. دنیا و ناملایمات آن، هرگز آن حضرت را به خشم نیاورد؛ اما اگر حقی پایمال میشد، از شدّت خشم کسی او را نمیشناخت و از کسی و چیزی پروایی نداشت تا آنکه صاحب حق را یاری کند. »
– رسول اکرم (ص) همواره میفرمود: «اِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِأَمْوالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِاَخْلاقِکُمْ» شما هرگز نمیتوانید با اموال خود مردم را از فشارهای زندگی برهانید. پس با اخلاق خود برای آنان توسعه دهید
-چون وانمیکنی گرهی، خود گره مباش ابروگشاده باش، چو دستت گشاده نیست
-با بررسی کوتاهی در سیره و تاریخ پیامبر میتوان به این نتیجه رسید که راز موفقیت آن سرور کائنات در انجام رسالت خطیر خویش، بیش از هر عاملی، حُسن خلق و رفتار نیک آن حضرت بود که سبب گسترش و نفوذ آیین وی در اعماق جانها و در نواحی مختلف جهان شده است.
– ابن عباس میگوید: حضرت در مقابل رفتارهای تند و خشن و جاهلانه، آنچنان صبور و بردبار بود که سختترین دشمنانش را تبدیل به عاشقان دلباخته مینمود.
– روزی آن حضرت در مسجد نشسته بود و یاران و اصحاب نیز در اطرافش حلقهزده بودند. ناگاه عربی بادیهنشین از در مسجد وارد شد. او که شمشیری به کمرش بسته بود و سوسماری را در دامن داشت، خطاب به جمع حاضر گفت: محمد دروغگوی جادوگر، کدام یک از شما هستید؟
دوستان پیامبر خواستند او را ادب کنند، اما پیامبر جلوگیری کرد و فرمود: «یا اَخَا الْعَرَبْ مَنْ تُریدِ؟» ای برادر عرب! با که کار داری؟ گفت: با محمد ساحر کذّاب!
حضرت فرمود: محمد منم، اما نه ساحرم نه کذّاب؛ بلکه فرستاده خداوند هستم.
اعرابی که با مشاهده نیکرفتاری و جمال دلربای حضرتش تحتتأثیر قرار گرفته بود، اظهار داشت: سوگند به لات و عزّی! اگر زیبایی رفتار و گفتارت را ندیده بودم، این شمشیر را از خون تو سیراب میکردم. اما این را بدان تا این سوسمار به تو ایمان نیاورد، من به آیین تو نخواهم گروید.
در آن حال، سوسمار را از آستین خود بیرون آورد و در مقابل حضرت رها کرد.
پیامبر به سوسمار خطاب کرد: «اَیُّها الضَبّ،ای سوسمار! حیوان با صدای فصیح پاسخ داد: لبیک یا رسولالله. فرمود: مَنْ اَنَا؛ من کیستم؟ گفت: اَنْتَ رَسُوُلُ اللّه؛ تو فرستاده خدایی.
در آن لحظه اعرابی بادیهنشین با کمال تواضع و احترام شهادتین را بر زبان جاری کرد و سپس اظهار داشت: یا رسولالله! هنگامی که از در مسجد وارد شدم، در دل هیچکس را به اندازه تو دشمن نمیداشتم؛ اما حالا که میروم، هیچکس را بهقدر تو دوست نمیدارم.
-رسول خدا (ص): «عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَاِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِی الْجَنَّهِ لا مَحالَهَ وَاِیّاکُمْ وَسُوءَ الْخُلُقِ فَاِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِی النّارِ لا مَحالَهَ»
– پس از جنگ حنین که در سال هشتم هجری در طائف واقع شد، مسلمانان با پیروزی کامل و بهدستآوردن غنائم و اسیران بسیار از دشمن به مدینه بازگشتند.
در میان اسیران از طایفه «طیی» دختری دیده میشد. او به پیامبر عرضه داشت: من سفانه، دختر «حاتم طائی» هستم. پدر من شخصی آزادمرد و سخی بود و بیپناهان را پناه میداد، اسیران را آزاد میکرد، مهماننواز بود و در رفع نیازهای بیچارگان و نیازمندان میکوشید.
پیامبر فرمود: ای دختر! این صفات از صفات مؤمنان راستین است. اگر پدرت مسلمان بود، برای او طلب آمرزش و رحمت میکردم.
آنگاه حضرت بهخاطر اینکه پدر آن دختر اسیر دارای رفتاری نیک و صاحب فضائل اخلاقی بوده است، او را آزاد کرد و با احترام شایانی به محلی که دوست داشت، اعزام نمود.
این دختر بعد از آزادی از قید مسلمانان شدیداً به اسلام و رهبر آسمانی آن علاقهمند شد و هنگامیکه احساس کرد برادرش عدی بن حاتم طائی برای فرار از اسلام، به شام گریخته و با همکیشان خود، در آنجا اقامت گزیده است، او را به رفتن به مدینه و ملاقات با پیامبر تشویق کرد. عدی نیز با شنیدن اوصاف زیبای پیامبر تصمیم گرفت آن حضرت را در مدینه از نزدیک ملاقات کند.
-عدی میگوید: وقتی وارد مدینه شدم، به مسجد رفتم و به محضر پیامبر رسیدم. چون مرا شناخت، از جا برخاست و مرا به خانهاش برد. در بین راه، زنی سالمند و ناتوان سر راهش آمد و خواستهها و حاجات خود را به پیامبر بیان کرد.
در مدتی که آن زن سخنان خود را میگفت آن حضرت روی پا ایستاده بود و به حرفهای او به دقت گوش میکرد و با کمال مهربانی به او جواب میداد.
من در دلم گفتم: به خدا سوگند! روش این مرد، روش یک زمامدار دنیاطلب نیست. چون وارد خانه شدیم که منزلی بیپیرایه و ساده بود، در آنجا تشکی از لیف خرما داشت، آن را به روی زمین گسترد و به من فرمود: روی آن بنشین! گفتم: شما بنشینید. قبول نکرد و مرا روی آن نشانید و خود روی زمین نشست. در دل گفتم: به خدا قسم! او را نمیتوان یک سلطان قلمداد کرد. چون نشستم، لب به سخن گشود و اسراری از زندگی مرا بازگو کرد که هیچ کسی از آنها اطلاع نداشت.
بدین ترتیب، عدی بن حاتم بعد از آشنایی با اخلاق و رفتار پسندیده حضرت مسلمان شد و با اخلاص تمام به دفاع از ارزشهای الهی پرداخت. او که سرپرست قبیله بزرگ طی بود، تمام امکانات قبیلهاش را در اختیار دین اسلام نهاد و بعد از رحلت پیامبر؛ خود، پسرانش و افراد قبیله طی را به عنوان سربازان فداکار علی (ع) به کار گرفت. سه پسر وی به نامهای طرفه، طریف و طارف در جنگ صفین و در رکاب علی (ع) به شهادت رسیدند.
حجتالاسلام والمسلمین سید احمد اکرمی
انتهای پیام/
[ad_2]
منبع